لوبیا پلو

ساخت وبلاگ

تمرین شروع شد / دیدم / چهره اش بشاش بود [خوشحال بودم] 

با من حرف نمیزد عوضش با بقیه بچه ها بسیار شاد و خندان مشغول صحبت بود.حواسم را به تمرینم دادم و مشغول تنظیم میزان سن ها و تمپو دیالوگ و حس هایم شدم.

میخواستم توجهم را از او بردارم [نشد] /شد ولى نصف و نیمه.آنچنان که باید و شاید باب طبع من نبود و این شکل از برخورد و رابطه را اصلا ترجیح نمیدهم.

تمرین تمام شد 

سیگارکشیدم / خودم را کشتم تا مبادا سر صحبت را با او باز کنم.کنار درِ پلاتو آمد و گفت : لوبیا پلو درست کردى؟ 

دستم / دلم / پایم / همه جایم لرزید [متنفر از خویش] 

خودم را کنترل کردم و با اخم و صورتى چروکیده گفتم : آره [دلم لرزید] براى توام کنار گذاشتم.

من واقعا نمى دانم حالم وقت هایى که اورا میبینم و با او حرف میزنم چگونه است.میدانم در مسیر اشتباهى گام بر میدارم ولى ...

به خانه ام آمد/غذا را برایش گرم کردم و خورد [تشکر کرد] دلم لرزید باز هم لرزید/شالش را که شب هاى گذاشته در خانه ام جا گذاشته بود گرفت و از من خداحافظى کرد [بغل نکرد]

لوبیا پلو...
ما را در سایت لوبیا پلو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : adafdivanef بازدید : 52 تاريخ : شنبه 16 دی 1396 ساعت: 18:40