اندرز

ساخت وبلاگ

مدرک؟ آهان مدرک.مدرکى وجود نداشت و شاید صابر به فرزانه یه دستى زده باشه

شاید؟ شما نویسنده داستانى و میگى شاید؟ ببین هیچوقت داستانى رو شروع نکن که پایانش رو نمیدونى و این رو بدون براى تمام علت هاى داستان باید معلولى هم قرار بدى و مخاطب رو دلسرد نکنى.

هادى سکوت کرد.فکر میکرد اولین تجربه نویسندگى رسمى ش رفته زیر سوال و نمیدونست باید چه جوابى به آقاى کاشف بده.یه جورایى حق با کاشف بود و هادى بد عمل کرده بود.

هادى مِن مِن کنان گفت ببخشید.

ببخشید؟ نه چرا؟ ببینید هادى جان.بزار صمیمى تر صحبت کنیم.من مطمئنم تو نویسنده بزرگى میشى و استعداد خوبى دارى.یه مثل قدیمى هست که میگه کسانى که ناشر شدن میخواستن نویسنده بشن ولى نشده.من کم و بیش این رو قبول دارم و حالا میخوام بهت یه سرى چیز ها بگم.بیین هادى،بهترین کلاس براى تو خیابونِ و بهترین معلم آدم ها!

شخصیت هایى که نوشتى بوى خامى میده هادى.گره ایجاد کردى ولى به بدترین شکل اونهارو از هم باز کردى.

هادى در سکوت فقط به حرفهاى کاشف گوش میکرد

هنوز پشتِ خطى؟ 

هادى از خلسه خارج شد و گفت بله بله،ادامه بدید لطفا

خب هادى جان.بیین رفیق من،بهتره بیشتر روى شخصیت هات کار کنى،من فصل یک داستان رو خیلى دوست داشتم ولى فصل هاى بعد ناامیدم کرد.درسته اول فصل دو شوک بزرگى بهمون دادى ولى کافى نیست

لوبیا پلو...
ما را در سایت لوبیا پلو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : adafdivanef بازدید : 62 تاريخ : پنجشنبه 26 بهمن 1396 ساعت: 4:36